یه شبایی هم هست حالت خوبه،اصن هیچی نشدهها یه هو دلت میگیره...بی دلیل!
بعد هی میخوای علت این حالتو پیدا کنی ولی هیچی پیدا نمیکنی!
این لحظه خیلی بده...
میدونی،وقتی دلیل حال بدتو میدونی میتونی یه کاری کنی ولی وقتی ندونی چته هیچ کاری از دستت بر نمیاد....
و تلخ ترین قسمت داستان اونجاست که خودت نتونی واسه خودت کاری کنی!:)
خودت نتونی خودتو درک کنی!
بعد تازه یادت میوفته فقط یه نفرو میخوای تو این لحظه تا آروم شی ولی اونم الان نیس!
خیلی لحظه گنگیه!